تحلیلگر روس: دست نئولیبرالها در دولت بایدن باز است
به قدرت رسیدن بایدن نشاندهنده بازگشت نیروهای مداخلهگر نئولیبرالیسم و محافظهکار به صحنه تصمیمگیری ایالاتمتحده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق هرگز نتوانست آنها را بهطور کامل رام [کنترل] کند؛ درمقابل، بایدن به آنها اجازه هر نوع خشونتی را خواهد داد؛ سوریه نیز برای آنها مشابه میوه افتاده از درختی است که میتوانند با حداقل تلاش برای تهاجم به آنجا، به آن دسترسی داشته باشند.
با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا، تحلیلگران مسائل بینالملل از افزایش مداخله آمریکا بهدلیل قدرتگرفتن لیبرالهای مداخلهگرا در گوشه و کنار دنیا سخن میگویند. هرچند تاکنون بایدن تلاش کرده اولویت سیاست خارجی خود را روی موضوع چین متمرکز کند، اما بهطور حتم او در غرب آسیا، بیکار نخواهد نشست و مداخلات قابل تاملی خواهد داشت. آمریکا در سالهای گذشته تلاشکرده علیه دشمنانش، این مداخلات را در قالب یک مجموعه اقدامات که امروزه به آن «جنگ هیبریدی» (جنگ ترکیبی) میگویند، هدایت کند. بر همین اساس «فرهیختگان» با اندرو کوریبکو، تحلیلگر سیاسی و از اعضای هیاتعلمی موسسه مطالعات استراتژیک و آیندهپژوهی در دانشگاه دوستی روسیه گفتوگو کرده است. او در حوزه سیاست خارجی و ژئوپلیتیک روسیه، استراتژی ایالاتمتحده در اوراسیا، تاکتیکهای تغییر رژیم، انقلابهای رنگی و جنگهای نامتعارف مقالاتی نوشته است. در همین زمینه او کتابی را با عنوان «جنگ هیبریدی: رویکردی برای تغییر نظام» منتشر کرده است. در این گفتوگو او البته اشارهای نیز به مسائل سوریه و نقطه سیاه روابط تهران و مسکو داشت. متن گفتوگو با این تحلیلگر بینالمللی را در ادامه میخوانید.
بهنظر میرسد روسیه و ایران و نفوذ منطقهای این دو کشور در نواحی پیرامونیشان از اصلیترین هدفهای جنگ ترکیبی آمریکاست. بهطور کلی این جنگ علیه جبهه شرق است. روسیه و ایران برای مقابله با جنگ ترکیبی آمریکا چه اقدامات مشترکی را انجام دادهاند و این اقدامات تا چه اندازه موفق بوده است؟
روسیه و ایران هر دو اقدامات هماهنگ ولی نه لزوما مشترکی را علیه داعش در سوریه برای خنثیسازی توطئه جنگ هیبریدی (ترکیبی) غیرمستقیم ایالاتمتحده انجام دادند. این گروه [داعش] توسط آمریکاییها در میانه جنگ هیبریدی مبتنیبر اقدامات تروریستی در سوریه تجهیز و شکل گرفت تا یک ستاد مرکزی برای تربیت و پرورش تروریستهای ضدروسی و ضدایرانی باشد. هرچند اینکار مستقیما روی این دو کشور تاثیر نگذاشت؛ ولی تهدیدی نهفته و خطرناک را نمایان کرد. [بر همین اساس] هر دو [کشور] تصمیم گرفتند قبل از اینکه این مشکل به یک مشکل غیرقابل کنترل تبدیل شود، با آن مواجه شوند. اگرچه تلاشهای این دو کشور غالبا موفقیتآمیز بود اما با این وجود تکمیلنشده باقی ماندند؛ زیرا ارتش ایالاتمتحده به اشغال بخشهایی از جمهوری عربی که به گفته دو کشور [ایران و روسیه] و سوریه تروریستها در آنجا آموزش داده میشوند، ادامه میدهد. «خلافت» خودخوانده داعش از بین رفته است، اما همچنان بسیاری از بخشهای خفته آن در سراسر سوریه با فرمان آمریکا بیدار شده و آماده خرابکاری در جریان بازسازیهای سوریه هستند. تا زمانی که ایالاتمتحده حضور نظامی غیرقانونی خود را در این کشور ادامه دهد، این یک مشکل باقی خواهد ماند، اگرچه بهنظر نمیرسد به این زودیها نتیجه مطلوبی حاصل شود.
به قدرت رسیدن بایدن نشاندهنده بازگشت نیروهای مداخلهگر نئولیبرالیسم و محافظهکار به صحنه تصمیمگیری ایالاتمتحده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق هرگز نتوانست آنها را بهطور کامل رام [کنترل] کند؛ اما مقابل توطئههای تهاجمی آنها بهجز در مواردی مثل ترور سرلشکر سلیمانی و تلاش برای کودتای مزدوران در ونزوئلا، ایستادگی کرد. درمقابل، بایدن به آنها اجازه هر نوع خشونتی را خواهد داد؛ سوریه نیز برای آنها مشابه میوه افتاده از درختی است که میتوانند با حداقل تلاش برای تهاجم به آنجا، به آن دسترسی داشته باشند.
قابل توجه است که لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه طی کنفرانس سالانه مطبوعاتیاش در هفته گذشته اشاره کرد: «ما ارتباطات نظامی با آمریکا را ادامه خواهیم داد ولی این به این معنا نیست که مشروعیت حضور آنها را قبول کرده باشیم؛ بلکه به این معناست که آمریکا باید در قیود مشخصی رفتار کند. ما نمیتوانیم آنها را بیرون کنیم و با نیروهای آمریکایی هم نخواهیم جنگید. اکنون که نیروهای آمریکایی آنجا مستقر شدهاند، ما درحال ترتیبدادن گفتوگو با نمایندگان آمریکا برای رفع مناقشه هستیم.» این مظهر عملگرایی از دیدگاه روسیه است اما نشان میدهد خروج آمریکا از سوریه به این زودیها امکانپذیر نیست. به همین ترتیب، پیشبینی میشود داعش بهعنوان تهدیدی نهفته در سوریه همچنان به توسعه خود ادامه دهد، البته نه به همان شدت اولیهاش، اما همچنان بهعنوان یک مساله جدی باید بهطور مشترک توسط روسیه، ایران و سوریه مورد توجه قرار گیرد. اگرچه که روسیه حاضر نیست برای خارجکردن نیروهای آمریکایی از سوریه با فشار نظامی، خطر و تهدید یک جنگ هستهای را تشدید کند اما چنین مسالهای به معنی این نیست که ماموریتهای ضدتروریستی در جمهوری عرب باید متوقف شود. هر سه کشور [ایران، روسیه و سوریه] باید خود را برای فشارهای بیشتر دولت بایدن آماده کنند. راهکار ایدهآل این خواهد بود که این کشورها همکاری نزدیکتری باهم داشته باشند اما برخی موانع جدی در شکلگیری این اتفاق وجود خواهد داشت.
با توجه به اینکه دو کشور هدف این جنگ هستند، چه حوزههایی در همکاری دو کشور علیه جنگ ترکیبی آمریکا وجود دارد که در همکاریها مغفول مانده است؟ برای بهبود همکاری دو کشور در این عرصه چه پیشنهادهایی دارید؟
بر اساس گفته متخصاصان ایرانی در موسسه مطالعات ایران-اوراسیا (IRAS) - که در گزارشی مشترک با همکاری همتایان شورای روابط بینالمللی روسیه (RIAC) در اواخر ماه دسامبر- با عنوان «روسیه و ایران در سوریه و فراتر از آن: چالشهای پیشرو» منتشر شد، اسرائیل [رژیمصهیونیستی] تنها نقطه تاریک در روابط ایران و روسیه در سوریه است. این مساله حقیقتا درست است. بر اساس گزارشها همکاریهای دوفاکتو [عملی] روسیه با دولت خودخوانده یهودی در سوریه برای ایران و متحدانش در 5 سال گذشته کشنده بوده است. مسکو و تلآویو کانالهای رفع منازعه خاص با یکدیگر را دارند؛ همانطوری که تلآویو با واشنگتن چنین کانالهایی را دارد؛ برای مثال اسرائیل [رژیمصهیونیستی] پیش از تمام حملات خود در سوریه، به روسیه اطلاع میدهد تا از حوادث ناگوار هوایی جلوگیری شود.
زمان اعلام این اطلاعیهها نامشخص و براساس گزارشها، متفاوت است. بعضی منابع ادعا میکنند که کوتاهترین زمان اخطار کمتر از یک دقیقه قبل از شروع بمباران بوده ولی واقعیت این است که چنین مکانیسمی وجود دارد و توسط هر دو طرف بهطور عمومی چندین بار مورد تایید قرار گرفته است. خبرگزاری بینالمللی تاس این خبر را از زبان وزیر راه و اطلاعات اسرائیل، «اسرائیل کاتز» در گزارشی که 21 مارس 2016 با عنوان «وزیر اسرائیلی به اهمیت هماهنگی با اقدامات روسیه در سوریه اشاره کرد» منتشر شد، اعلام کرد. همچنین تلویزیون RT [راشا تودی] در 23 سپتامبر 2018 به نقل از سخنگوی وزارت دفاع روسیه نیز از اخطار کمتر از یک دقیقه اسرائیل درخصوص حادثه دلخراش هوایی که در 17 دسامبر همان سال رخ داده بود در مقالهای با عنوان «سهلانگاری جنایی یا بیتوجهی به روابط روسیه-اسرائیل: جزئیات گاهشماری سقوط Il-20 از وزارت دفاع» نقد کرد. این همکاری علیرغم آن حادثه مرگبار ادامه یافت و خبرگزاری تاس در تایید آن در گزارشی که در 21 ژانویه 2019 منتشر شد، به نقل از سخنگوی [وزارت دفاع] نوشت اسرائیل از مکانیسمهای ارتباط با روسیه طی حملات به سوریه استفاده کرده است.
مقامات ایرانی بهطور مکرر گزارشهایی که در آنها ادعا میشود اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و متحدان حزبالله کشته [شهید] شدهاند را رد میکنند؛ اما بر اساس گزارشهایی که بعد از این حوادث منتشر میشود، این نکته عنوان میشود که روسیه در یک بازه زمانی نامشخصی قبل از حملات اسرائیل از آنها آگاه شده است. قابل درک است که همکاریهای دوفاکتوی روسیه-اسرائیل موضوع حساسی برای روابط ایران و روسیه است اما باید مواضع هر دو طرف برایشان کاملا روشن شود تا از سردرگمیهای بیشتر جلوگیری شود. از دید مسکو، روسیه منافع و اختیاری برای دفاع از سوریه در برابر تهدیدات نظامی متداولی مثل تهدیدات نظامی آمریکاییها و اسرائیلیها ندارد؛ مسکو تنها با تهدیدات غیرمتعارف تروریستی مانند داعش که اگر از کنترل جمهوری عرب خارج شود، تهدیدی مستقیم برای سرزمین روسیه تلقی میشود، مقابله میکند. از سوی دیگر تهران هر دو کشور [اسرائیل و آمریکا] را بهعنوان تروریست میشناسد، بنابراین ماموریت ایران برای کمک به [دولت] سوریه در مبارزات ضدتروریستیاش کمک به دمشق برای مبارزه با هر دو [دولت] است.
مواردی فراتر از آنچه که گفته شد نیز وجود دارد؛ همانطور که رسواییهایی پیرامون سامانههای S300 مطرح شده است. روسیه بعد از حملات هوایی مرگبار اسرائیل در سپتامبر 2018 این سامانه را به سوریه ارسال کرد تا به جمهوری عرب برای دفاع از حملات تلآویو کمک کند. بههرحال گزارشهای منتشرشده حاکی از آن است که این سیستمها هنوز به ارتش دولت عربی سوریه (SAA) منتقل نشدهاند. علت آن نیز مشخص نیست. بعضی گزارشها ادعا میکنند که SAA هنوز درحال تمرین و آموزش است اما باور اینکه آموزش چنین سیستمهایی دو سال زمان برده باشد، سخت است؛ خصوصا اینکه تصور میشود که اعضای SAA احتمالا قبلا نحوه کار با این سیستمها را آموزش دیده باشند. سامانههایS300 تفاوت چندانی با سامانههای S200که درحال حاضر توسط ارتش سوریه درحال بهرهبرداری است، ندارند. گزارشهای دیگر نیز ادعا میکنند که علت امتناع روسیه از تحویل این سامانهها به ارتش سوریه، بخشی از توافق پنهان بین مسکو و تلآویو برای اطمینان حاصل کردن از امنیت حملات تقریبا هفتگی اسرائیل به سوریه است. احتمالا هدف این حملات، بیرونکردن نیروهای ایرانی از جمهوری عرب است.
در رابطه با این افکار، باید به کنفرانس مطبوعاتی لاوروف که در سوال اول به آن پرداخته بودم؛ اشاره کنم. وزیر خارجه عنوان کرده است «اسرائیل اصرار دارد که باید به تهدیدهای شکلگرفته از خاک سوریه برای امنیت ملیاش پاسخ دهد. ما بارها به همکاران اسرائیلی خود گفتهایم لطفا اگر چنین تهدیدهایی را میبینید، اطلاعات مرتبط را دراختیار ما هم بگذارید. ما به هیچ عنوان نمیخواهیم خاک سوریه علیه اسرائیل مورد بهرهبرداری قرار بگیرد یا اینکه تبدیل به منطقهای برای تقابل ایران و اسرائیل شود؛ همانطور بسیاری دیگر از مردم نیز چنین چیزی را نمیخواهند. به همکاران اسرائیلی خود گفتهایم: لطفا فورا هرگونه تهدید دولت خود را که از خاک سوریه ناشی میشود، به ما اطلاع دهید. ما برای خنثیسازی این تهدید اقدام خواهیم کرد. تاکنون پاسخ دقیقی برای این درخواست خود دریافت نکردهایم ولی به تاکید بر آن ادامه خواهیم داد.» این گفتهها را میتوان به دو شکل تفسیر کرد؛ خوشبینانهترین نگاه این است که روسیه درخصوص توجیهات اعلامی اسرائیلیها برای حمله به سوریه تردید دارد، درحالیکه بدبینانهترین حالت نیز این است که این پیام سیگنالی به ایران است که روسیه بهصورت غیرمستقیم به تسهیل تلاشهای اسرائیل برای خارجکردن نیروهای نظامی سپاه پاسداران و حزبالله از سوریه کمک میکند.
گمانهزنی درخصوص اتفاقات پشتپرده و علت آنها، امری غیرمسئولانه است، با این حال نگرانیهای ایران درخصوص اتحاد دوفاکتوی اسرائیل و روسیه مقابل نیروهایش در سوریه مشروع بوده و شایستگی رسیدگی دارد، حتی اگر در پشتصحنه چنین اتفاقاتی نیفتاده باشد. برخی تحلیلگران بر این باور هستند که روسیه نه موافق و نه مخالف اسرائیل یا ایران است، بلکه بهدنبال موازنهسازی بین آنهاست. اما رازهایی درخصوص عدماستفاده حتی یکبار از سامانه S300 در دو سال گذشته، سوالات ناراحتکنندهای را ایجاد میکند که عدم اقدام متناسب مسکو درخصوص امتناع از انتقال کنترل این سامانه به ارتش سوریه بهمعنی حمایت ضمنی از محروم کردن ایران از ابزار دفاع از سپاه پاسداران و حزبالله است. بعضی این فرضیه را مطرح میکنند که روسیه بهدنبال ممانعت از بالا رفتن وخامت وضعیت سوریه به نقطه غیرقابل بازگشت با جلوگیری از شلیک سامانه S300 به جتهای اسرائیلی است ولی عدهای دیگر معتقد هستند این گمانهزنی سطحی است و مسکو، دمشق را از آزادی اتخاذ تصمیمات براساس منافع خود محروم کرده است.
در هر صورت تردیدی نیست که کارشناسان ایرانی در مقالهای که پیشتر با همکاری RIAC اشاره شد بهدرستی ارزیابی کردند که «اسرائیل تنها نقطه تاریک در روابط ایران و روسیه در سوریه است.» روسیه و ایران نباید دیگری را تحتفشار قرار دهند تا درخصوص تصمیمگیری برای اینکه با چه کسی شراکت میکنند منجر به انتخابی شود که برای دیگری به معنای شکست باشد اما این مساله فوقالعاده حساس باید در بالاترین سطوح شفافسازی شود و نتیجه این تعاملات بهگونهای عنوان شود که سردرگمیهای ناراحتکننده را رفع کند. تاکنون فقدان هرگونه بیان جدی درباره اتحاد دوفاکتوی روسیه–اسرائیل در سوریه توسط تهران و مسکو عامل شائبههایی درباره اتفاقاتی که واقعا در جریان است، شده است؛ مهمترین آن بعد از گزارشهایی است که عنوان میکنند اسرائیل اعضای سپاه پاسداران و حزبالله را کشته [شهید کرده] است و روسیه پیشتر از آن حملاتتر مطلع شده بود. همچنین عدماقدام غیرقابل توجیه سامانههایS300 نیز باعث افزایش نگرانیها درخصوص غیرمحرم بودن مردم از حقیقت ماجرا میشود.
مسلما راهحل ایدهآل برای روسیه و ایران این است که در این باره گفتوگوهای علنی را به صورت مسئولیتپذیرانه و منطقی ترتیب دهند تا افکار عمومی مردم خود و سایر جهان درخصوصانگیزهها و اثرات اتحاد دوفاکتوی روسیه و اسرائیل در سوریه آگاه شود. این اتفاق ممکن است بهخاطر حساسیت و مسائل سیاسی دولتهای درگیر (روسیه، اسرائیل، ایران) و البته سوریه و حزبالله آنطور که باید صورت نگیرد. همچنین مناسب است که ارتش سوریه بتواند از سامانههای S300 آنطور که نیاز دارد بهرهبرداری کند؛ اگرچه بعید است این اتفاق نیز به این زودیها رخ دهد زیرا این کار میتواند نقض توافقنامههای اسرائیل-روسیه در سال 2015 باشد؛ مانند آنچه که در حادثه 17 سپتامبر 2018 به دلیل عدم اطلاعرسانی حملات اسرائیلی به مواضع روسیه رخ داد. بهطور خلاصه، اسرائیل همچنان بهعنوان تنها نقطه تاریک در روابط ایران و روسیه در سوریه باقی خواهد ماند و به نظر نمیرسد تهران بتواند کار زیادی در این زمینه انجام دهد.
داعش بهعنوان یک عنصر قدرتمند در بیثباتسازی منطقهای شکست خورده است. با توجه به تلاشهای آمریکا برای تقویت طالبان در افغانستان آیا این گروه قرار است نقش داعش را در ایجاد بیثباتی در مناطق پیرامونی ایران، روسیه و حتی چین بازی کند؟
قطعا نه. ایالاتمتحده پس از ناکامی در شکست دادن گروه تروریستی طراحیشده توسط سازمان ملل طی دو دهه گذشته، از موضع ضعف و نه قدرت، توافق فوریه گذشته با طالبان را امضا کرد. روسیه، چین و ایران همگی روابط سیاسی عملی در سطوح مختلف با طالبان را بیشتر به این دلیل حفظ میکنند که این [گروه] به بخش غیرقابل حذف از روند صلح تبدیل شده است و همچنین موثرترین نیروی جنگی زمینی علیه داعش در افغانستان است. همچنین نباید فراموش کرد که طالبان هیچگونه هدف منطقهای ندارد و درواقع خود را نوعی جنبش آزادیبخش ملی برای اخراج اشغالگران آمریکایی و سایر اشغالگران خارجی از کشور جنگزده خود میداند. توافق سال گذشته آمریکا با طالبان بعد از اینکه این گروه در ازای خروج آمریکا از افغانستان با آن موافقت کرد، نگرانیها درخصوص تامین پناهگاه و آموزش گروههای تروریستی توسط آمریکاییها را برطرف کرد. این وعده به نظر معتبر میرسد زیرا طالبان از سرمایهگذاریهای منطقهای آینده در کشور سود خواهد برد؛ بهخصوص درصورتیکه آنها در آینده چه بهصورت دموکراتیک و چه با زور به قدرت برسند و انگیزههای لازم برای اطمینان از ثبات داخلی را فراهم کنند. سرمایهگذاریهای آمریکاییها، چینیها و احتمالا روسها میتواند این کشور را به محل تلاقی ارتباطات در مرکز اوراسیا تبدیل کند؛ پس طالبان دلیلی برای به خطر انداختن آن با میزبانی از گروههای تروریستی نخواهد داشت.
در هر صورت؛ آمریکا از طالبان میخواهد تا از این سرمایهگذاریها به ازای سهمی از سود آن محافظت کند. آمریکا همچنین خواهان یک عقبنشینی با عزت از جنگ بیپایان خود است که به نظر میرسد این توافق میتواند آن را مهیا کند. بههرحال گروههایی خواهان حضور نظامی، اطلاعاتی و دیپلماتی دائمی آمریکا(دولت عمیق) هستند که خروج از افغانستان را با موانعی مواجه کردهاند؛ زیرا اعتقاد دارند این خروج باعث به خطر افتادن امنیت منطقه میشود و ضربه بزرگی به منافع و اعتبار کشور خواهد بود. به همین دلیل است که علیرغم تعهد سال گذشته، هنوز هم برخی اختلافات بین ایالاتمتحده و طالبان وجود دارد و همچنین به همین دلیل برخی بیم این را دارند که جو بایدن برای جلب رضایت خاطر اعضای مخالف دولت عمیق خود، با راهاندازی مجدد حملات محدود علیه این گروه، تعهدات را نقض کند. بنابراین مشخص نیست در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، اما نکته اساسی که باید ذکر شود این است که ایالاتمتحده قطعا طالبان را بهعنوان یک گروه تروریستی مانند داعش، علیه روسیه، چین و ایران پرورش نمیدهد. برعکس، طالبان با داعش میجنگد و مخالف هجوم اخیر این گروه به افغانستان است، از این رو مورد حمایت سیاسی ضمنی مسکو و پکن در سالهای اخیر بوده است.
از نظر شما اقدامات بعدی آمریکا برای ایجاد انقلاب رنگی یا ایجاد درگیری داخلی دامن چه کشورهایی را خواهد گرفت؟
روسیه، چین و ایران پیشتر قربانی انقلابهای رنگی شدهاند؛ همانطور که شاهد ناآرامیهای اخیر توسط الکس ناوالنی متهم به همکاری اطلاعاتی با آمریکا در روسیه، شورشهای پراکنده علیه قانون امنیت ملی در دو سال گذشته در هنگکنگ و آشوبهای پیشین در جمهوری اسلامی بر سر مسائل اقتصادی بودهایم. این سه کشور همچنان هدف جنگ هیبریدی آمریکا خواهند بود زیرا آنها سه مانع اصلی آمریکا در سلطه بر اوراسیا هستند. دولتهای دیگری که توسط آمریکا تهدید میشوند را نیز بهطور مختصر شرح خواهم داد.
پاکستان در حال موازنه قدرت بین آمریکا و چین است اما آمریکا از میزبانی اسلامآباد از پروژه پرچمدار «یک کمربند؛ یک راه» پکن و کریدور اقتصادی چین- پاکستان بیزار است. بعضی از اعضای دولت عمیق آمریکا ممکن است بخواهند با پشتیبانی از تروریستهای افغان، متحد تازه نظامی خود به حمایت از جنگ هیبریدی هندی علیه دولت آسیای جنوبی بپردازند؛ بهویژه در منطقه بلوچستان که پایانه CPEC بندر گوادر واقع شده است. این یک تهدید قابلتوجه برای منافع ایران نیز محسوب میشود زیرا بهراحتی میتواند به مرزهای [ایران نیز] سرازیر شود.
یکی دیگر از اهداف مهم بالقوه؛ ترکیه است که بین ایالات متحده/ناتو و روسیه موازنه ایجاد میکند. مجازات آنکارا بهخاطر خرید S400 از حمایت دو حزبی برخوردار است. واشنگتن درصورتیکه اراده سیاسی این کار را داشته باشد، میتواند با اعمال تحریمهای اقتصادی فلجکننده و کاهش سطح زندگی[رفاه] جامعه، تحریک لازم برای انقلاب رنگی در آنجا را صورت دهد. علاوهبر این آمریکا میتواند از طریق تروریستهای «پکک» در سوریه و عراق یک مدل جنبشیتر از جنگ هیبریدی را علیه ترکیه به راه بیندازد.
درمورد کردها، ناگفته نماند که آنها ممکن است توسط دلالان مداخلهگر نئولیبرال و کارگزاران نئومحافظهکار که اخیرا بهعنوان بخشی از توطئه برژینسکی برای «بالکان سازی» خاورمیانه به کاخ سفید بازگشتند، مورد استفاده قرار گیرند. این مساله میتواند بیثباتی در عراق را بدتر کند و به نوبه خود عواقب جدی برای منطقه داشته باشد. بمبگذاری انتحاری اخیر داعش در بغداد حاکی از آن است که این کشور بار دیگر به مرکز توجه منطقهای آمریکا برای جنگ هیبریدی(ترکیبی) بهعنوان یک جنگ نیابتی برای ایجاد بیثباتی در ایران، ترکیه و سوریه تبدیل شده است. (سناریوی اخیر که در اولین پاسخ این مصاحبه مطرح شد)
درنهایت، ارمنستان در حال حاضر در صحنه نبرد انقلاب رنگی است زیرا اعضای اپوزیسیون ملیگرایان تحت پشتیبانی آمریکا با اعتراضات اقتصادی و سیاسی به دنبال شکست فاجعهبار کشورشان در جنگ قرهباغ در تلاش هستند برای تصاحب قدرت یک درگیری جدید ایجاد کنند. آذربایجان نیز ممکن است در آینده توسط ناآرامیهای انقلاب رنگی مورد هدف قرار گیرد، اما از آنجا که این کشور در پی پیروزی خود بر ارمنستان بهطور بیسابقهای متحد شده است، این سناریو با احتمال کمتری مواجه خواهد شد. آمریکا از نزدیکی روزافزون آذربایجان به روسیه، ترکیه و ایران خوشحال نیست، بنابراین میتواند بهدنبال ایجاد مشکلات در این کشورها باشد.
آمریکا در سالهای اخیر از ابزارهای زیادی در عرصه جنگ ترکیبی بهره برده است. بهعنوان مثال بهرهبرداری واشنگتن از گروههایی با ایدئولوژی داعش، باعث شده است چنین ایدئولوژیای در جامعه اسلامی بهشدت سرکوب شود و بهنوعی سر بر آوردن مجدد آن به امری سخت تبدیل شود. آیا ابزارهای جنگ ترکیبی فرسایشپذیرند؟ کدام یک از ابزارهای آمریکا در جنگ ترکیبی با روسیه و ایران دچار فرسایش و آسیبهای جدی شدهاند؟ آمریکا پس از این از کدام ابزارها در جنگ ترکیبی بیشتر استفاده خواهد کرد؟
برخی از استراتژیهای خاص مانند استفاده از داعش در سوریه و عراق بهعنوان نیروی نیابتی مواجهه غیرمستقیم علیه روسیه و ایران شکست خورده است، اما استراتژیها و تاکتیکهای کلی، پایدارتر و تکاملیافتهتر شدهاند. اصلیترین تهدیدات جنگ هیبریدی، ترکیبی از جنگ اقتصادی، جنگ اطلاعاتی و انقلابهای رنگی است که از تنشهای هویتی موجود در کشور هدف استفاده میکنند تا خشونت شهری را تحریک کنند که میتواند باعث «مشروعیت بخشیدن» به ظهور گروههای تروریستی جدید در نقاط دیگر آن کشورها شود.
راهحل، تمرکز بر «امنیت دموکراتیک» است؛ اصطلاحی که به اقدامات ضدجنگ هیبریدی اشاره دارد. اینها ابعادی «سخت» و «نرم» دارند که هر دو به برتری اطلاعاتی متکی هستند. ابعاد سخت مربوط به ابزارهای فیزیکی مانند شکست گروههای تروریستی و پراکنده کردن مردم آشوبگر با حداقل خسارت است. ابعاد نرم نیز مربوط به حمایت اقتصادی از افراد آسیبپذیر جامعه، پرورش وطنپرستی در بین شهروندان و انجام اقدامات اطلاعاتی حمایتی و مثبت در کشور است.
مبارزات پایانناپذیر بین توطئههای جنگ ترکیبی تهاجمی ایالاتمتحده و تلاشهای کشورهای قربانی برای مقابله با آنها امری ثابت خواهد بود. این وضعیت هرگز از بین نخواهد رفت و هر یک از طرفین تلاش میکنند از دیگری پیشی بگیرند. ایالاتمتحده در پاسخ به موفقیتهای کشورهای هدف در شکست نقشههایش، توطئههای جدید جنگ ترکیبی را ابداع میکند؛ درحالیکه کشور قربانی همواره در تلاش است تا اقدامات پیشگیرانه را برای خنثیسازی آنها انجام دهد. این مساله نقش فزاینده عملیاتهای اقتصادی و اطلاعاتی و بهکارگیری تجمعات ضددولتی و حامی دولت را توضیح میدهد.
گروههای تروریستی در طول زمان دچار تکامل شدهاند و این تکامل باعث شده آنها رفتارهای جسورانهتری داشته باشند. با توجه به شرایط فعلی، شما پیشبینی میکنید که در آینده با چه شکلی از تهدید تروریستی مواجه خواهیم بود؟
درباره این موضوع پیشتر صحبت شده، اما بهطور خلاصه جنبشهای اعتراضی مسلحانه (انقلابهای رنگی) همواره بهعنوان نیروی پیشتاز جنگ هیبریدی علیه کشورهای هدف ادامه خواهند داشت؛ درصورت شکست کارزارهای ضددولتی که درنتیجه اقدامات موثر امنیت دموکراتیک صورت میگیرد، زمینههای لازم برای مشروعیت بخشیدن به ایجاد گروههای تروریستی جدید صورت خواهد گرفت تا مقامات کشور هدف یکی از مسیرهای امتیازدهی (نیشگون از رژیم)، جایگزینی (تغییر رژیم) و تغییرات قانون اساسی(راهاندازی مجدد رژیم) را انتخاب کنند.
تقابل دولت مقابل شهروندان در آغاز کارزارهای انقلاب رنگی همیشه درگیر حواشی شده و سپس با به تصویر کشیدن غلط از صحنههایی تحت عنوان اینکه یک دیکتاتوری درحال سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز و غیرمسلحانه است؛ بدون پرداختن به اینکه آن «تظاهرات مسالمتآمیز» در ابتدا به نیروهای امنیتی حملهور شده است، همراه میشود. این امر موجب توجیه فشارهای چندجانبه دیپلماتیک و اقتصادی بر کشور هدف و همچنین تحریک بیشتر شهروندان برای پیوستن به نا آرامیهای روزافزون میشود.
ایالاتمتحده و کشورهای هدف جنگ هیبریدی در یک مبارزه بیپایان برای جلب حمایت مردم هستند. شهروندان یا از دولت حمایت میکنند یا با آن مخالفت میکنند و این کار را فعالانه یا منفعلانه انجام میدهند. حمایت فعال خود را از طریق تجمع طرفداران دولت نشان میدهند درحالیکه حمایت منفعل، مردم را از پیوستن به ناآرامیها منع میکند. مخالفت فعال، مردم را به مشارکت در انقلاب رنگی و حتی پیوستن به گروههای تروریستی تشویق میکند، درحالیکه مخالفت منفعل میتواند مسیر آنها را تغییر دهد که منجر به تغییر رژیم شده یا راهاندازی مجدد رژیم را بدون اعتراض _در صورت وقوع_ بپذیرند.
همچنین یک لایه دیگر در جنگ ترکیبی وجود دارد و آن تشدید جناحگرایی و تنش در «دولت عمیق» کشور هدف از طریق استفاده راهبردی از تحریمها، جنگ اطلاعاتی و پیامدهای انقلابهای رنگی است (بهخصوص اگر دولت نیروهای امنیتی را برای پاسخ به ناآرامیها، بهویژه گروههای تحت حمایت از خارج، ملامت کند). همه اینها بهمنظور تضعیف وحدت دولت مورد هدف، تشدید جنگ هیبریدی و زمینهسازی برای شکست کشور است.
یکی از ابعاد جنگ هیبریدی، حملات سایبری است. در هفتههای گذشته یک حمله بزرگ سایبری به بخشهای دولتی آمریکا صورت گرفت. با وجود اینکه روسیه دخالت در این حملات را رد کرده اما رسانههای آمریکایی مدعی هستند مسکو عامل این حمله سایبری بوده است. سوال من این است با توجه به گستردگی این حمله، چقدر احتمال دارد این حمله دستاویزی برای تکرار وقایع پس از 11 سپتامبر باشد؟
رسانههای آمریکایی روسیه را مقصر اعلام کردند، اما رئیسجمهور سابق، ترامپ در توئیتر خود به صراحت اشاره کرد که چین مسئول واقعی این حمله است. اطلاعات کامل و دقیقی از آنچه واقعا اتفاق افتاده است در دست نیست و از طرفی امتناع آمریکا از ارائه مدارک علنی باعث شده نتوان با صراحت عامل اصلی این حمله را مشخص کرد؛ برای مثال حتی ممکن است که این حملهای که گزارشها از آن خبر میدهند توسط کرهشمالی صورت گرفته باشد. با این وجود، مطمئنا این واقعه درست مانند 11 سپتامبر مورد سوءظن است و باعث بهانههای احتمالی برای شروع حملات سایبری به اصطلاح «تلافی جویانه»، تحمیل بالقوه تحریمهای بیشتر و البته ادامه آتش جنگ اطلاعاتی علیه روسیه شود.
منبع: فرهیختگان