۱۳۹۹/۶/۲۹ - ۱۲ : ۳۹
سرمقاله رسالت/ عبرت از یک پدیده
سرمقاله رسالت/ عبرت از یک پدیده
آخر هفته گذشته، محمود احمدینژاد، خلاف عرف معمول مقامات جمهوری اسلامی ایران، با رادیو فردا گفتوگوی اختصاصی داشته است. این گفتوگوی تصویری 12 دقیقهای با رسانهای که رسما اعلام کرده هزینهاش را کنگره آمریکا میپردازد، چندان عجیب نیست؛ سؤالات و برخورد مجری رادیو فردا همان است که انتظار داریم و البته احمدینژاد هم همانی است که این روزها میشناسیم. روی این سخن با ایشان نیست، بلکه با فعالان سیاسی و بهویژه جوانانی است که در مسیر ترقی و بر عهده گرفتن مسئولیتها و مناصب مختلفاند و طرح خدمت به مردم در سر میپرورانند.
یک. جمهوری اسلامی، نظامی ولایی است که بر پایه خون صدها هزار شهید و زحمات میلیونها خانواده شهید، رزمنده، جانباز و خادمان بیادعای این کشور بنا شده و به فرموده امام راحل، در ادامه راه حکومت انبیاست. ما آرزو داریم پرچمدار نهایی نهضت مان، حضرت بقیةالله، موعود تمام منتظران باشد و در چنین فضایی، تمام کنشهای سیاسی و اجتماعی، باید متناسب با این واقعیت تغییر کند.
باور داریم که موفقیت هر فرد و مسئولی در نظام ولایی، رابطه مستقیمی با نسبت او با ولایت دارد و به هر میزان که از دایره رضایت ولی خارج شود، ضعیفتر و ناکارآمدتر میشود. حال با این نگاه، یکبار دیگر آن 12 دقیقه را ببینید. احمدینژاد در زمان دولت نهم، دو بار در گفتوگوی حضوری بسیار سخت با لری کینگ، با پاسخهای بسیار هوشمندانه و سنجیده، یکی از مطرحترین چهرههای گفتوگوی سخت - همان هاردتاک - رسانههای دنیا را مستأصل کرده بود و در حقیقت، از تریبون یک رسانه آمریکایی، ضعف اندیشه استعماری و آمریکایی را فریاد کرده بود.همان احمدینژاد، پس از 12 سال، در گفتوگویی کوتاه از منزل یا محل کار خود با یک مجری دست چندم رسانههای فارسیزبان ضدانقلاب، پاسخهایی ابتدایی و نسنجیده میدهد و کاملا در زمین حریف بازی میکند. مجری میپرسد چرا به بنسلمان نامه نوشتی و احمدینژاد پاسخ میدهد چون با خشونت در یمن مخالفم و مجری فورا پاسخ میآورد که آیا با خشونت در خود ایران هم مخالف هستید و چرا مثلا در ناآرامیهای سال 98 در برابر خشونت موضع نگرفتید و احمدینژاد از پاسخ میماند! همینقدر ساده و ابتدایی! اگر از یک دانشجوی سال اول هم پرسیده شود، تفاوت دخالت خارجی و به خاک و خون کشیدن زن و کودک بیگناه یمنی به دست ارتش مزدور عربستان را با جلوگیری از اغتشاش و ناامن کردن زندگی مردم توسط نیروی انتظامی را میفهمد.
چه شد که آن رئیسجمهوری که دوست و دشمن به ذکاوت و بهویژه توانمندیهای گفتاری و مناظرهای میشناختند، به احمدینژاد امروز تبدیلشده که بازیچه دست یک مجری رسانه فارسیزبان ضدانقلاب میشود؟
مجری از احمدینژاد در مورد خس و خاشاک خواندن ملت و شکنجه و فشار به مخالفان در دوره ریاست-جمهوری او میپرسد و پاسخ احمدینژاد تنها یک عبارت است؛ من همان زمان هم موافق نبودم و مواضع من روشن است. شدت تحقیر احمدینژاد بهجایی میرسد که مجری میپرسد برای استفاده از توییتر از کدام فیلترشکن استفاده میکنید و اصلا چرا در مورد مسائل فرهنگی و ورزشی آمریکا توییت میکنید و چه کسی شما را راهنمایی میکند؟
احمدینژاد، همان احمدینژاد است اما آنچه در او تغییر کرده، نسبت او با ولایت است. مسئله روشن است. او دیروز با منطق حق و مقاومت سخن میگفت و امروز از موضع هیجان و تلاش برای دیده شدن. دیروز، موضع و منطق حق پیروز میشد و امروز منطق باطل شکست میخورد و ضعیف است.
دو. در این سالها، مسئولان دیگری هم از قطار انقلاب پیاده شدهاند، اما کمتر کسی بهاندازه احمدینژاد پردهدری کرده است. روحیه تند و جسور او، اگرچه زمانی در خدمت برخی آرمانها قرار میگرفت و مثلا باعث شده بود به صهیونیستستیزترین چهره دنیا تبدیل شود، اما قرار گرفتن همان روحیه و جسارت در مسیر باطل، عامل وضعیت امروز است. یکی از مهمترین توصیههای بزرگان دین و اخلاق به مردم و بهویژه جوانان، کنار گذاشتن روحیه پردهدری در درون جامعه مسلمین است. به خاطر دارم که استاد بزرگ اخلاق، آیتالله فاطمینیا - که عمر بابرکتش دراز باد - به جوانان توصیه میفرمود که حتی حاضرجواب نباشید. اساسا روح اسلام با تندخویی، افشاگری و حمله به اینوآن سازگار نیست. ازقضا در سالهای اخیر، تحت تأثیر همین قطببندیهای سیاسی، فضای اتهام سیاسی و افشاگری بهویژه در فضای مجازی رایجتر شده که باید برای آن فکری کرد. کسی که در پی رسیدن به قدرت است و انگیزهای برای خدمات اجتماعی دارد، باید تا میتواند از جسارت و پردهدری دوری گزیند.
سه. در کتاب «پارهای از خورشید»، یکی از برادران شهید مطهری خاطرهای پیرامون امام راحل (ره) نقل میکند که خلاصهاش چنین است: آقا سید روحالله، از همان اوایل جوانی، طلبه زبده و سخنوری بهحساب میآمد و در محافل مختلف مورد اقبال بود. یکبار در میانه سخنرانی ایشان که جمع کثیری هم مستمع آن بودند، یکباره در نقطه اوج، سخنرانی خود را نیمهکاره گذاشت و روضه خواند و مجلس را تمام کرد. پس از جلسه با تعجب از ایشان علت را جویا شدم. ایشان پاسخ داد: دیدم گوش تا گوش جمعیت نشسته و به حرفهای من با دقت توجه میکنند، یکلحظه حس کردم از این وضعیت حس رضایت دارم و به خود نهیب دادم که آقا! این منبر باید ابزار بندگی باشد نه حجابی میان من و معبود و همین شد که حرف را همانجا تمام کردم.
جای دیگری پیرامون امام خمینی (ره) نقلشده که ایشان پس از مورد مشابهی، با خود عهد کرده بود که تا مدتی منبر نرود و تا 4 سال هم منبر نرفته بود. حال امروز، روی سخن حضرت امام با ما جوانان است: تا پیش از مسئولیت و اقبال دنیا به شما، تهذیب نفس کنید که اگر چنین نکنید، حتما خسارات شما از خدماتتان بیشتر خواهد بود.