۱۳۹۹/۶/۲۹ - ۱۲ : ۳۵
سرمقاله شرق/ دلکندن از بورژوازی
سرمقاله شرق/ دلکندن از بورژوازی
با شکست دولت اصلاحات و بورژوازی تکنوکرات در سال 84 دولت مهرورزی با حمایت بورژوازی سنتی و فرودستان روی کار آمد. رئیس این دولت در سخنرانیهای پرشور خود جانب فرودستان را میگرفت اما در عمل درصدد برساختن طبقهای از حامیان خود بود که نه وامدار بورژوازی سنتی باشند و نه راه و روش تکنوکراتها را در پیش بگیرند. بهترین الگو برای این دولت دست بر قضا استراتژی دولت هاشمیرفسنجانی بود. اگرچه این دولت در ظاهر نشان میداد مخالف عملکردهای دولت سازندگی است و هاشمیرفسنجانی باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشد، اما با شدت و حدت راه آنان را به بدترین شیوه ادامه داد. دولت مهرورزی بدون پردهپوشی تلاش میکرد ایران را در بازارهای جهانی ادغام کند. در این میان اصولگرایانی که شامه قوی داشتند بهسرعت از بورژوازی سنتی و تهیدستان فاصله گرفتند و به سمت استراتژیهای تعینیافته این دولت سرازیر شدند. بازار رقابت برای نزدیکی به رئیس دولت و حلقه اطرافیانش چنان داغ بود که همه یکدیگر را برای رسیدن به قله مقصود زیر پا میگذاشتند. دولت مهرورزی که رفتهرفته جاگیر شد، بورژوازی سنتی و تهیدستان دریافتند برنامه مدونی برای مشارکت آنان وجود ندارد. آنان هزینه بسیاری برای برآمدن این دولت داده بودند و باورشان نمیشد به این زودی کنار گذاشته شوند و بهناچار باید جا را برای حلقه نزدیکان این دولت خالی کنند. رئیس دولت مهرورزی میدانست اصولگرایان جریان اختلال در روند امور هستند. جریانی که کارویژهاش بهزانودرآوردن دولتهای سازندگی و اصلاحات بوده است و اینک دیگر کارویژهشان به پایان رسیده و باید بهسرعت از چتر حمایت آنان خارج شد. بورژوازی سنتی مغموم به سرعت فهمید که باز در سیاست باخته است و از این نمد نمیتواند کلاهی برای خود بدوزد. آنان سعی کردند آبرومندانه در حاشیه بمانند و به مقابله برنخیزند تا منافع خود را بیش از این از دست ندهند. کژدار و مریز گاه با حمایت، گاه با انتقادهای نه چندان تندوتیز ابراز وجود میکردند. در این میان اصولگرایان به سمت سازماندهی میرفتند. در میان آنان در دودستگی رقابت شدید وجود داشت. برخی دوستان تاکتیکی بودند و برخی دوستان استراتژیک. اگر دولت هاشمیرفسنجانی سعی میکرد نهادهای رسمی را در کارهای اقتصادی مشارکت بدهد، اما اینبار این نهادهای رسمی بودند که اختیارات خود را افزایش داده بودند و دولت را زیرمجموعه خود حساب میکردند، چراکه رئیس دولت مهرورزی مدیونشان بود و نافرمانی از دوستان استراتژیک ادامه راه را دشوار میکرد، اما رئیس این دولت سودای دیگری در سر داشت که وضعیتش را در نسبت با نهادهای رسمی دچار تضاد و تعارض میکرد. سالهای 84 تا 88 ماهعسل اصولگرایان و نهادهای رسمی بود و 88 تا 92 تضادها و تعارضها سر برآوردند و رئیس دولت مهرورزی از ناخودآگاه خود پردهبرداری کرد و در این رونمایی بیش از همه بورژوازی سنتی، نهادهای رسمی و تهیدستان غافلگیر شدند. آنان در برابر چشمان خود میدیدند دولتی که با نام مستضعفان و حمایت آنان روی کار آمده، بیش از هر چیزی در پی استحکام قدرت خود و حلقه اطرافیانش است. تهیدستان هم که مورد عنایت قرار گرفته بودند، چیزی شبیه کارگران اشرافی دولت سازندگی بودند، با این تفاوت که خاستگاهشان با آنان متفاوت بود. مهمترین رویداد در دولت مهرورزی دلکندن تهیدستان از دولتهای اصولگرا و اصلاحطلب بود. آنان به این باور و آگاهی انتقادی رسیده بودند که برنامهای جدی از سوی دولتها برای تغییر زندگیشان وجود ندارد. برنامههای اقتصادی همه دولتهای سازندگی، اصلاحات و مهرورزی بر یک چیز استوار بود و آن چیزی نبود جز اقتصاد سرمایهدارانه آن هم از نوع رانتی آن. اگر با دقت دوره دوم دولت مهرورزی را تحلیل کنیم، این نکته عیان خواهد شد که اعتراضات دیماه 96 و آبان 98 ریشه در این دولت داشت. البته نباید فراموش کرد که در حوادث 88 تهیدستان جایی برای خود در میان تودههایی که به خیابان آمده بودند نمیدیدند. عدم مشارکت آنان در این اعتراضات که بیشتر طبقه متوسط آن را راهبری میکرد، نشان داد آنان دریافتهاند از این اعتراضات آبی برای آنان گرم نمیشود. دولت مهرورزی که با پشتیبانی تهیدستان به قدرت رسیده بود، به دولتی رانتی آن هم از نوع حاد آن تبدیل شده بود. تهیدستان میدیدند به نام آنان و به کام بورژوازی جدید به بازی گرفته شدهاند. دلسردی و انزوا تهیدستان را به عقب راند، اما اصولگرایان همچنان با نام آنان میدانداری میکردند. رئیس دولت مهرورزی با زیرکی از اصولگرایان فاصله میگرفت، میدانست آنان به شیوهای مکانیکی در پی اثبات و توسعه خود هستند. نه خود را میشناسند و نه زمانه خود و نه جامعهای را که روبهرشد است. اصولگرایان میپنداشتند با اصولیخواندن عدم رشد خود میتوانند مانع رشد جامعه شوند. رئیس دولت مهرورزی میدانست اصولگرایان جریان اختلال در جامعه سیاسیاند و هرچقدر به آنان میدان داده شود، خطرشان بیشتر میشود و درصدد تحمیل اصول خود به دولتش خواهند بود. پس تا میتوانست دستشان را کوتاه کرد. دولت مهرورزی دو کار بزرگ انجام داد؛ اول اینکه بین اصولگرایان شکاف انداخت و دیگر اینکه موجب آگاهی انتقادی تهیدستان شد. تهیدستان بهوضوح میدیدند از اعتمادشان سوءاستفاده شده است و بسیار متضرر شدهاند. بارها و بارها از زبان روحانی شنیدهایم که ما وارث ویرانههایی هستیم که از دولت مهرورزی روی دست ما گذاشته شده است، اما آنچه دولت روحانی را از نفس انداخت اعتماد ازدسترفته تهیدستان بود که آتش خشمش از دولت مهرورزی برخاسته و دودش به چشم دولت روحانی رفته است. تاکنون هیچکدام از مسئولان دولت کنونی و سابق و جریانهای سیاسی به اعتماد ازدسترفته تهیدستان اشارهای جدی نکردهاند، چراکه هیچکدام از این جریانهای سیاسی منافع واقعی این تودهها را نمایندگی نمیکنند و آنان بیش از هر چیز دغدغه طبقه متوسط و نخبه را دارند؛ طبقاتی که از اثرگذاری آنان به دلایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی چنان کاسته شده که با جرئت میتوان گفت در وضعیتی انفعالیاند. اینک آنچه همه جریانهای سیاسی را نگران کرده این است که هیچکدام از آنان قادر به نمایندگی تهیدستان نیستند و تهیدستان نیز به آنان باوری جدی ندارند.