۱۳۹۹/۹/۶ - ۱۱ : ۳۲
اخبار صدا و سیما؛ دریای دوغ و خبرهای کلیشهای
اخبار صدا و سیما؛ دریای دوغ و خبرهای کلیشهای
مثلا پوشش خبری همین بیماری کرونا را ملاحظه بفرمایید. ما به جزییات تمام و بطور موسع خبرهای اروپا و آمریکا را پوشش می دهیم و نداشتن تخت خالی در تک تک بیمارستان ها، دستگاه وِنتیلاتور، نبود کپسول های اکسیژن، نداشتن آمبولانس ، هزینه های سرسام آور برای مردم، عدم پوشش بیمه های سلامت، عدم رسیدگی به احوال بیکاران و کارتن خواب ها، سقوط روزانه بورس، شرایط نابسامان اقتصادی ، فرو پاشی اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی، بی کفایتی مدیران و مسئولان، موج بیکاری و ده ها مورد دیگر را روزانه در چند بخش خبری مفصلاً، ادا می کنیم. ولی از اوضاعِ مردم خودمان کمتر حرف به میان می آید و فقط از باب خالی نبودن عریضه به یک خبر یک دقیقه ایِ از طرف خانم سخنگو می پردازیم و در آغاز خبر هم با گزارش های تکراری و طلبکارانه هرچه کاسه کوزه است بر سر مردم بیچاره می شکنیم؛ و دولت محترم را از هر قصوری مبرا می کنیم.
من مانده ام چرا ما این همه نگران اوضاع اروپا و آمریکا هستیم؟ این نگرانی از سر انسانیت و نوع دوستی است یا قصد تحقیر و کوچک کردن آن جماعت را داریم یا اینکه می خواهیم توانایی های خودمان را با کل اروپا و آمریکا مقایسه کنیم؟
باور کنید نیت هرچه باشد مخاطب این نوع اطلاع رسانی را دوست ندارد و صدها راه دیگر پیدا می کند تا به اطلاعات واقعی ودرست تری دست یابد. او از خود می پرسد چرا هیچ نام و نشانی از پاکستان و ترکیه که همسایه های خیلی مشابه ما هستند، نیست؟
چرا ما از احوالِ مثلاً نابسامان این دو کشور در اوضاع کرونا وسایر موارد کاملا بی اطلاع هستیم. مگر نگفته اند «الجار ثم الدار» پس چرا ما همسایه هایمان را در هیچ موردی تحویل نمی گیریم؟ مگر اینکه کارد به استخوان رسیده باشد و مجبور باشیم.
این رفتار به هر دلیلی که باشد، هیچ منطقی ندارد؛ که روزانه در چندین بخش خبری بطور مفصل اینگونه به شرایطِ از هم پاشیده کل اروپا و آمریکا بپردازیم، ولی وقتی نوبت به خبر موفقیت یک واکسن می شود، به ناشیانه ترین شکل ممکن، آن را کاملاً نادیده بگیریم و حتی حذف کنیم.
این شیوه جواب نمی دهد، چون مردم یادشان هست در اوقات دیگر از خبرنگارانمان در همان کشور ها چطور می خواهیم که در مورد گربه های گرسنه رها شده در فلان کشور گزارش تهیه کنند. ولی در مورد واکسن ادعا شده، که فقط در یک روز 100 دلار از قیمت طلای جهانی کم کرد و با استقبال بازارهای جهانی روبرو و قیمت نفت را در معاملات بازارهای جهانی افزایش داد،کاملا ساکت و خنثی بودیم. به شکلی که گویی اصلاً هیچ اتفاقی نیافتاده است.
باید باور کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، این روز در تاریخ قرن 21 نوشته شد و نمی شود کتمانش کرد. مگر اینکه بعداً معلوم شود، دروغ بوده، که باز هم در حافظه تاریخ ثبت خواهد بود. و روسیاهی اش برای دروغ گویان خواهد ماند.
یا همین پوشش انتخابات اخیر آمریکا را ملاحظه بفرمایید؛ تازه بر اساس سیاست اعلامی اصلاً برای ما فرق نمی کرد که کدام نامزد رای بیآورد. ولی به شکلی عمل کردیم که گویا جزیی ترین مسایل این انتخابات به ما و مردم ما خیلی مربوط است، البته شاید هم باشد! ولی پرداختن به آن، با روش های کهنه و منسوخ در خبر رسانی، هیچ باوری در مخاطب ایجاد نمی کند.
این روش اطلاع رسانی امتحان خودش را سال هاست که پس داده است و فرو پاشی شوروی کاملاً دستش را رو کرد. ولی دوستان خبر ما متاسفانه در همان دوران جنگ سرد مانده اند و اصلا باور ندارند که عصر خبر رسانی یک سویه به آخر رسیده است و باید، طرحی نو در انداخت و مخاطب خود را صاحب عقل و شعور و دسترسی های دیگر دانست.
سخن آخر :
اگر ما متوجه مشکلات خودمان و حل آن ها به صورت کارشناسی و عاقلانه باشیم یقین کنید، مخاطب باورمان خواهد کرد و دیگر نگران دسترسی های بعدی او هم نخواهیم بود.
البته نه از نوع گزارش هایی که اخیراً مرسوم شده و هر خبرنگاری با اندک مطالعه ای ، می گوید اگر چنین کنیم و چنان، دریایی از دوغ خواهیم داشت که ما را بی نیاز از نفت می کند.
اگر واقعاً به همین سادگی بود، چرا با گذشت چهل سال هنوز هم محتاج فروش نفت ایم و خبرنگار محترم هم برای اندک حقوق حق الزحمه ای، خود را معطل کرده، تا کی دلی به رحم آید و به خیل عظیم کارمندی بپیوندد؟
استادی می فرمود؛ من از رویا، به خصوص رویاهای جمعی و ملی می ترسم. کودکی خواب زیاد می دیدم و یک روز مادرم گفت؛ خوابگردی نشانۀ کم عقلی است. فکر می کنم این سخن دربارۀ رویاهای ملی نیز صادق است. رویای ملی در تحلیل نهایی چیزی جز شبه آگاهی یا در معنای رادیکال آن «آگاهی کاذب» نیست.
بین رویا و تعقل رابطه ای معکوس وجود دارد؛ هرچه رویا بیشتر ، تعقل و تدبیرکمتر است. جامعه ما نه به رویاهای کلان، که محتاج دوکار مهم است.
یکی زندگی امروز را ترمیم نماید و دوم اینکه حوزۀ عمومی را به خطرِ رویاهای امروز و فردا هشدار دهد.
و لذا ،
من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
منبع: الف